همیشه در هرجا
همیشه در هرجا

همیشه در هرجا

ماه جبین



«آقا! چرا دست و صورتتان کبود شده؟!»

و او تلاش کرده بود که صورت را با دستهایش بپوشاند و از چنگال نگاه پسرک بگریزد: «نمی¬دانم، نمی¬دانم.» و پسرک چند قدم به دنبال او دویده بود: «ولی کبودی آن درست مثل کبودی صورت ماه¬جبین شده است.» و این کلام، مرد را آتش زده بود، روی برگردانده بود و پرسیده بود: «ماه¬جبین را تو از کجا می¬شناسی؟»

«چه کسی او را نمی¬شناسد؟»
«کی دیده ای او را؟»
«همین امروز، همه دیده¬اند.»
پسرک بلافاصله رفته بود...


***


«آقا برایتان شیر آوردم.»

...

و این شده بود کار هر روز دخترک. نرم و آرام می¬آمد، پیاله شیر را در دستهای مرد می¬گذاشت، پیاله پیشین را باز پس می گرفت و ناگهان قاب از تصویر خالی می¬شد. هرچه با ذهن و حافظه¬اش کلنجار می¬رفت که به یاد بیاورد این دختر را پیش از این در کجا دیده است، به جایی نمی¬رسید. دخترک انگار هیچ سابقه¬ای در خاطره او نداشت.

...

خواندن و نوشتن را در این چند هفته به کلی فراموش کرده بود. تمام فکر و ذکرش شده بود ماه ­جبین که هر صبح می­ آمد و آتش به پا می کرد و می­ گریخت.
چرا در این مدت با او هیچ سخن نگفته بود؟ چرا به حرفش نکشیده بود؟ چرا به قدر دو کلام او را ننشانده یا نایستانده بود؟

***

از انحنای کوچه که پیچید، سایه ماه¬جبین را در آستانه در دید.

...

«شما؟ این وقت روز؟»
«آمده¬ام پیاله¬ام را ببرم.»
و او مبهوت و متحیر اما رام و دست آموز، به داخل خانه رفت و با پیاله بازگشت. وقتی پیاله را به سمت ماه¬جبین دراز کرد، یاد ابر چهره او افتاد. آن کبودی، که اینک اثری از آن نبود. با حیرت پرسید:
«ابر چهره شما، آن کبودی؟»
لبها و چشمهای ماه¬جبین با آرامشی بی¬نظیر تکان خوردند:
«محو شد.»
«چگونه؟»
«همان زمان که شما در چشمه کویر شستشو کردید، طرفهای ظهر.»
ماه¬جبین از یال پیراهن آبی¬اش، دستمال بسته¬ای را درآورد و به سمت او دراز کرد، دستمالی که او خوب می¬شناخت: «راستی! این آینه، مال شماست، در کویر جا گذاشته بودید.»

تا او به خود بیاید و بهتش را در قالب سؤالی بریزد، ماه¬جبین رفته بود و قاب، دوباره خالی بود. و از فردای آن روز، هر روز قاب خالی چشم او را تنها انتظاری مبهم پر می¬کرد.


***

پ.ن:

1- برشی از داستان ماه جبین، نوشته سیدمهدی شجاعی، از کتاب سانتاماریا، نشر نیستان، 1394

2-

آنچه تو گنجش توهّم می¬کنی

از توهّم گنج را گم می¬کنی    (در میانه همان کتاب)

3-

او علی بن ابیطالب بود

http://www.parseek.com/Image/ShowImage.aspx?id=DwJZJUEhOB8KPUlORyVEOjpECi5PQBspVnc4dUM8VFhkF2YSCnhMB3hPQiYUOm95QypSQ1sDYDxpT3t0cWMELEB4KRhPa0FARHtNLTBLTDkdHwZw