همیشه در هرجا
همیشه در هرجا

همیشه در هرجا

دشت های تشنه (شعر پیامبر اعظم ص)


خاتون صحرا، آفتاب آهسته می پژمرد

هر در به سمت گردبادی خسته وا می شد

هر روز صدها آفتاب نورس و نوپا

در خاک می خوابید و خرمایی خدا می شد

********

ماهی که بی ایمان به آب شور دریا بود

هر روز راه رود را می بست، سد می کرد

انسان تمام عمر خود را پشت بر خورشید

می رفت و دائم سایه ی خود را لگد می کرد

********

کاخ غرور مرد ها هر شب بنا می شد

بر استخوان کتف سوسن های نابالغ

بر روی لب های زمین لبخند سرخی بود

از گیرودار تیغ و گردن های نابالغ

پیشانی دریا - که آب چشم ماهی هاست

آخر چروک افتاد و آخر موج پیدا شد

دریا و ماهی بار دیگر آشتی کردند

هر برکه، هر گودال بی مقدار دریا شد

********

آمد کسی که دست هایش وقف مردم بود

آمد کسی که نسبتی با عشق و طوفان داشت

در سینه اش یک دل، دلی از جنس تابستان

در چشم های بالغش پیغام باران داشت

*******

می گفت من خورشید را در آستین دارم

می گفت: من آیینه ی اهل زمین هستم

ای دست های سربه زیر و سرد، ای مردم

من با زلالی های دریا همنشین هستم

*******

هان ای شمایانیکه سیمرغید و می بینم

در بال های بسته تان پرواز خوابیده

ای مکه، ای دریای بی ماهی، شب بی ماه

آتشفشان با دهانِ باز خوابیده

*******

ای مردم، ای آوازهای منتشر در باد

در دست های من خدا لبخند خواهد زد

ای دشت های تشنه و با آب نامحرم

یک گل شما را با خدا پیوند خواهد زد



*******


قطعه شعری با نام "پیامبر" از دکتر محمود اکرمی، مجموعه شعر "... دریا تشنه است" چاپ دوم 1386

عکاس: غلامحسین طالب (صفحه)