همیشه در هرجا
همیشه در هرجا

همیشه در هرجا

مسیح تر (شعر پیامبر اعظم ص)


ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر

لبخندت از تبسّم گلها ملیح تر

بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست

یعنی ندیده از خم زلفت ضریح تر

ای با خدای عرش ز موسی کلیم تر

با ساکنان فرش ز عیسی مسیح تر

با دیدن تو عشق نمک گیر شد که دید

روی تو را ز چهره ی یوسف ملیح تر


*

شعری از سیدمحمدجواد شرافت درباره پیامبر عزیز و بزرگوار اسلام حضرت محمد صلوات الله علیه و آله.

منبع: لینک

چند کلمه بی هدف


چه قدر حرف در فضای مجازی زیاد است...
و برای که؟ خواننده کو؟
همه گذرا نگاهی میکنند
یا لذتی می برند یا اخمی می کنند و این را نیز چون دیگران به کناری می گذارند
که برویم سراغ پیج بعدی
و هی بعدی
تا وقتی که نت قطع شود
آنوقت یاد خانه ی به هم ریخته و مشق ننوشته و جای جمع نشده می افتیم

فضای مجازی ام را خودم می سازم
دور و بری هایم
نیازی نیست به کوچه های ناشناخته بروم
آنچه که می بینم برایم وجود دارد

مرگ بر گوگل و پاپیولار

شده از نت برای نت در نت

اما چرخه باید اینگونه باشد
واقعی نت واقعی


ای امید حیدر (نوحه فاطمیه) از طاهری

بسیار زیبا.


پارس تولز ابزار وب

ای امید حیدر

دختر پیغمبر

خیز و بار دگر یاورم باش

همسرم بوده ای مادرم باش

**

(دریافت صوت)

گمنام جاوید

به نام خدا


و دیشب خواب دیدم مادرم را

همان تاج خدایی بر سرم را
صدایش را به دل من گوش دادم
به ساز دلکشش، من هوش دادم
قدم هایش سبک، لبخند می زد
نگاهش با دلم پیوند می زد
ندانستم که رویش ازچه زرد است
سخن هایش چرا تعبیر درد است
صدایش می زدم با رنگ احساس
نمی آمد جوابی از گل یاس
صدای هَل اَتیَ را می شنیدم
صدایی آشنا را می شنیدم
فضای خانه ام را نور پرکرد
دل گمگشته ام را شور پر کرد
همه آن تاب و تب را یاد دارم
لالایی های شب را یاد دارم
سلامم کرد او بعد از تلاوت
چشیدم در دلم طعم حلاوت
پریدم ناگهان از خواب دیرین
همان رویای هرشب، شور شیرین
به یاد آمد مرا، بی نامی ام را
شنیدم صحبت گمنامی ام را
دوباره درد آمد سوی جانم
صدایی ضجه می زد تا بمانم
صدای رود رودی می شنیدم
و از خوابم به وحشت می پریدم
گهر هایی که بهر دل چکیده
به غیر از من کس دیگر ندیده
تمام مادران از بهر فرزند
کنارم گریه می کردند یک چند
*   *   *
حقیقت را به دل دادم دوباره
که تن بهر وطن شد پاره پاره
خدایا صبر می خواهم برایش
هم این دنیا و هم آخر سرایش
نمی دانی که مادر من کجایم
بدان این را، که این جا، بَس رهایم
چه گمنامی که نامش هست جاوید
به درگاه خدایش بست اُمید


شعری از سرکار خانم راضیه قاسم نژاد

تصویر از وبلاگ http://noore312.parsiblog.com گرفته شد.

دشت های تشنه (شعر پیامبر اعظم ص)


خاتون صحرا، آفتاب آهسته می پژمرد

هر در به سمت گردبادی خسته وا می شد

هر روز صدها آفتاب نورس و نوپا

در خاک می خوابید و خرمایی خدا می شد

********

ماهی که بی ایمان به آب شور دریا بود

هر روز راه رود را می بست، سد می کرد

انسان تمام عمر خود را پشت بر خورشید

می رفت و دائم سایه ی خود را لگد می کرد

********

کاخ غرور مرد ها هر شب بنا می شد

بر استخوان کتف سوسن های نابالغ

بر روی لب های زمین لبخند سرخی بود

از گیرودار تیغ و گردن های نابالغ

پیشانی دریا - که آب چشم ماهی هاست

آخر چروک افتاد و آخر موج پیدا شد

دریا و ماهی بار دیگر آشتی کردند

هر برکه، هر گودال بی مقدار دریا شد

********

آمد کسی که دست هایش وقف مردم بود

آمد کسی که نسبتی با عشق و طوفان داشت

در سینه اش یک دل، دلی از جنس تابستان

در چشم های بالغش پیغام باران داشت

*******

می گفت من خورشید را در آستین دارم

می گفت: من آیینه ی اهل زمین هستم

ای دست های سربه زیر و سرد، ای مردم

من با زلالی های دریا همنشین هستم

*******

هان ای شمایانیکه سیمرغید و می بینم

در بال های بسته تان پرواز خوابیده

ای مکه، ای دریای بی ماهی، شب بی ماه

آتشفشان با دهانِ باز خوابیده

*******

ای مردم، ای آوازهای منتشر در باد

در دست های من خدا لبخند خواهد زد

ای دشت های تشنه و با آب نامحرم

یک گل شما را با خدا پیوند خواهد زد



*******


قطعه شعری با نام "پیامبر" از دکتر محمود اکرمی، مجموعه شعر "... دریا تشنه است" چاپ دوم 1386

عکاس: غلامحسین طالب (صفحه)